گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
داستان های ما
جلد سوم
خدا را فراموش مكن !


فقيه نامى شيخ بهاءالدين عاملى مى نويسد: شخصى كه مورد اعتماد من بود حكايت كرد و گفت : مردى در حوالى بصره مى زيست ، كه اوقاتش در عيش و نوش و بى خبرى و فساد مى گذشت .
چنان مورد نفرت مردم بود كه وقتى وفات كرد، تا جنازه را به محلى كه بايد غسل داد و بر آن نماز گزارد حمل كنند.
در آنجا كسى حاضر نشد بر جنازه او نماز بگزارد، و در قبرستان مسلمين دفن كند.
ناگزير جنازه را به بردند، تا در آنجا به خاك سپارند.
در بلندى نزديك آنجا، زاهدى بود كه همه او را به زهد و تقوى مى شناختند.
حاملان جنازه ديدند، زاهد منتظر است جنازه برسد تا بر آن نماز بگزارد. چون اين خبر به نقاط اطراف رسيد كه زاهد وارسته مى خواهد بر جنازه فلانى نماز بخواند، مردم هم دسته دسته آمدند و پشت سر زاهد بر جنازه شرابخوار معروف نماز گزارد!
اهالى محل از اينكه زاهد حاضر شد بر جنازه چنين مرد آلوده اى نماز بخواند در شگفت ماند بودند.
پس موضوع را با خود وى در ميان گذارد و علت را از او جود يا شدند.
زاهد گفت : من در خواب ديدم كه به من گفتند: از اين بلندى فرود آى و به فلان موضوع برو. در آنجا جنازه اى خواهى ديد كه هيچكس جز زنش با وى نيست .
تو بر آن نماز بگزار كه مردى آمرزيده است ! تعجب مردم از گفته زاهد بيشتر شد. چون با سابقه اى كه از مرد مزبور داشتند، باور كردن اين معنى براى ايشان مشكل مى نمود.
زاهد كه خود از راز كار بى اطلاع بود، زن او را خواست و از وضع زندگى شوهرش جو يا شد.
زن گفت : وى تمام روز را به شرابخورى مشغول بود و اوقاتش بدين گونه مى گذشت . تعجب حاضران افزونتر گرديد.
زاهد پرسيد: اعمال خيرى از او نديده بودى ؟
زن گفت : او سه چيز را اهميت مى داد و از آن غافل نبود:
اول اينكه : هر روز صبح كه از مستى شب بهوش مى آمد، لباسش را عوض ‍ مى كرد و وضو مى گرفت و نماز مى خواند!
دوم اينكه : خانه او هيچگاه از وجود يك يا دو نفر يتيم خالى نبود. توجه وى با آنها از رسيدگى به وضع فرزندانش بيشتر بود!
سوم اينكه : هر وقت در اثبات شب از مستى بهوش مى آمد، مى گريست و مى گفت : خدايا مى خواهد گوشه اى از جهنم را با بدن من پليد پر كنى ؟